برداشتی از کتاب “چیچکائون خالو ممد و مشی سکینه” به قلم عباس رفیعی

شخصیت پردازی و استفاده از گنجینه فرهنگ مردم در کتاب “چیچکائون خالو ممد و مشی سکینه
هرمزگانی دات نت، روایت ها و قصه ها در واقع ماجراهای نشات گرفته از حقایق و واقعیت های پیرامون ما است.  و نص این کلام، آن جمله نغزاست؛ هیچ چیز دروغی در دنیا وجود ندارد بلکه دروغ واقعیت های تحقق نیافته است! قصه یا داستان از  قدیم با بشر رویا پرداز و خیال  باور بوده، در قصه های قدیم دنیای واقعی و دنیای خیالی به موازات هم در حرکتند، گاهی نیز وقایع غیر قابل باور می شوند و از مرزهای باور و عینیت عبور می کنند و جنبه خیال پردازانه به خود می گیرند، زیستن در مرزهای خیال به ذهنی وقاد و  رویا پرداز  نیاز دارد.
دنیای قصه های محمد مذنبی ملغمه ای از واقعیت، خیال و رویا پردازی و تصورات خلاقانه است. چیچیکا در زبان بندری به معنای افسانه یا آنگونه که در لغت عربی مرسوم است سَمَر به معنای افسانه و قصه ای که در شب گفته و نقل می شود،گویند. در مناطق غربی هرمزگان چیچیکا، گپ شو ( گپ شبانه) در بین مردم تارم، فارغانات و  سیرمند در شمال هرمزگان آوخت و در فین حدیث کشیدِن گویند. چیچیکائون خالو ممد و مشی سکینه داستان پیر پسری به نام خالو ممد و پیرزنی به نام مشی سکینه است. خالو ممد و مشی سکینه شخصیت های محوری این مجموعه داستان ها هستند. داستان از زوایه ی دید اول شخص نقل می شود، و دانای کل داستان نویسنده است.
خالو ممد و مشی سکینه  شخصیت اصلی و محوری داستان هستند و شخصیت های دیگر داستان حول محور این دو در حال چرخش و گردشند.
خالو ممد همان گونه که گفته شد؛ پیر پسری است که هرگز ازدواج نکرده، اهل کمک کردن، دست و دل بازی، رفاقت، مایه گذاشتن و کمی نیز گیج و منگ است و گاهی پخمه، بی احتیاط و لاابالی و بی قید می شود  و دسته گل های نیز به آب می دهد، نیم نگاهی به مشی سکینه بیوه دارد، با مادرش ( رباب محدسن) زندگی می کند، مادر خالو ممد در بیشتر داستان ها از او با لفظ مم ما و مم ممد یاد می شود. اما شخصیت مشی سکینه مانند تمامی زن های ایرانی  پیچیده است. او بیوه است و یک بار با کل ابریم ازدواج کرده و ثمره ازدواج او با کل ابریم دختری به نام فاطک ( فاتک) است. شخصیت پردازش شده ی او توسط  نویسنده و تیپی که از او ارائه می شود؛ چند وجهی، محیل و  دارای بدجنسی های زنانه و خصوصیاتی چون حسادت، خودخواهی، جاه طلبی و پول پرستی است. او بر خالو ممد احاطه ذهنی دارد. کارهایش را به او می سپارد و خالو ممد نیز با طیب خاطر کارهای او را از دل و جان انجام می هد، گاهی او از مشی سکینه اهانت می شنود اما به روی خودش نمی آورد!
مشی سکینه خالو ممد را با پا پیش می کشد و با دست پس می زند! در داستان مشی سکینه و دختون فرانسوی پس از علاقه مندی یکی از دختران فرانسوی به خالو ممد و تمایل عبدل در پاگیر کردن او در مزرعه، حسادتش گل می کند و کار اقامت خالو ممد را در فرانسه خراب می کند!  در همین داستان برای اینکه خیال دختران فرانسوی را از بابت خالو ممد جمع کند او را شوهر خود معرفی می کند!
 مشی سکینه  دخترش را عروس کرده و دامادی به نام دِلا دارد. اما هنوز آرزوهای زیادی در دل دارد. او دوستی نزدیک با مم ممد دارد. و پایه قلیان کشی رباب محدسن است.
شخصیت های پیرامونی این دو، مم ممد (رباب محدسن) مادر خالو ممد است، پیرزنی که علیرغم سن و سال خالو ممد او را مانند کودکی تیمار می کند و در دل سودای دامادی او را دارد. دائم در آشپزخانه مشغول طبخ غذا به ویژه غذاهای دریایی جنوب است و ممد عاشق دست پخت مادرش است و کشیدن شدن خمیر بر روی  تاوه را بهترین صدای دنیا می داند! صدایی که از کودکی با آن مانوس بوده، پِشنگ های مهیاوه و روغن بر روی خمیر او را مدهوش می کند! مهیاوه، سوراغ، چکو میگ، هواری ماهی سوری و قلیه ماهی با برنج چمپا و گرگای ایسینی مادرش، خالو ممد شکمو را از خود بی خود می کند!
فاطک دیگر شخصیت پیرامونی داستان است. دختری که پدرش را از دست داده و مادرش مشی سکینه با زحمت او را بزرگ کرده و سکینه  از روزی می ترسد که خواستگار در خانه را بزند و او تنها شود!
 در یکی از داستان های مجموعه این اتفاق می افتد و ارتباط پنهانی او با پسر همسایه دلا پسر کل کاسوم ( قاسم) و مشی فضه لو می رود و سبب به وجود آمدن ماجراهایی می شود. دلا، کل کاسوم و فضه (داماد، پدر و مادر داماد مشی سکینه) پرادزش زیادی نمی شوند. فضه زنی منقاد شوهر و گرفتار در چارچوب خانه  و کل کاسوم مردی به ظاهر برش دار و دارای روابط گسترده اجتماعی است اما در همین حد بیشتر باز نمی شود!
چیچکائون خالو ممد و مشی سکینه پر از ارجاعات مکانی، زمانی، اشاره به وقایع، امثال، کسان و شخصیت های اجتماعی بندرعباس است. این مجموعه از منظر پژوهش های اجتماعی نیز می تواند در آینده محلی برای تحقیقات اجتماعی مربوط به بندرعباس باشد. شخصیتی چون  مشی لیلای سوزن زن نمونه ای از این شخصیت های واقعی است‌. قبل از آمدن سرنگ های پلاستیکی،تزریق دارو از طریق  انژکسیون های فلزی انجام می شد، مذنبی این تصاویر را در کودکی ضبط و به ذهن سپرده است و در داستان در قالبی نَقلی بیان می شود.‌انژکسیون های فلزی پس از جوش دادن  سرنگ و سوزن، ضدعفونی و دوباره قابل استفاده بود و زدن سوزن برای بچه ها بسیار خوفناک جلوه می داد، این نوع تزریقات دردناک از خاطرات به یاد مانده آن سال های سالمندان است، اینک این روش تزریق  به خاطره پیوسته است. مذنبی به ظرافت خاطره چاییدن و ترسش از مشی لیلای سوزن زن را در قالب کلمات می ریزد و با هنرمندی بیان می کند.
 بسیاری از شخصیت های مذنبی واقعی اند و در بندرعباس زندگی کرده و بخشی از خاطرات مشترک ما بندرعباسی ها است. محمد نور عابدینی( صاحب لوازم خانگی عابدینی)، سید احمد هاشمی ( صاحب عکاسی هاشمی)، کمال زاده ( صاحب نمایندگی ایرتویوتا)، دکتر ایرج میدانی ( داماد گل بارانی و پزشک امراض گرمسیری و مطب بی منشی اش )  و شخصیت های حاشیه ای تر چون ایسف سکایی( یوسف سقایی) [ که اهل فین بود و  هر سال ماه رمضان در شیر دوم حلیم می پخت و می فروخت و در سراسر  بندرعباس از او حلیم برای افطاری و سحری می خریدند]، کاظم گورکن( یا کاسم گورکن، قبر کن سیه چرده بلدیه و  بهشت زهرا که چهره معروفی در دهه پنجاه و شصت بود و بچه های کوچک از هیبت او واهمه داشتند!)، علیکو بریم ( علی پور سیار لوطی و نوازنده شهیر سُرنا)،علی جمشید ( دیگر نوازنده ی پر آوازه سرنا) و علی کلاغ ( از الوات خیابان برق)   … از جمله این افراد خاطره سازند که در ناخودآگاه جمعی ما بندری ها جا دارند. شخصیت های خیالی بر آمده از اشعار علی حبیب زاده مانند غلی صفر و کنیز احمد که در بودنش تردید است و از افسانه های خیابان برق نشات می گیرد نیز نقش پررنگی در روایت های مذنبی دارد.
مکان های بسیاری نیز در این مجموعه داستان از آن نام برده می شود که با خاطرات ما بندری ها گره خورده است. از جمله این اماکن می توان به حمام گپ( مم هوشنگو)، حمام مرمر، حمام گلشن، حمام گلستانی و حمام جلیلوند اشاره کرد. کافه حسن کامساکس، آبگرم گنو، گاردن پارتی، کافه غدیر، پنجه ی علی و … از دیگر مکان های قابل اشاره در داستان های مذنبی هستند.
واژگان و زبان به کاربرده مذنبی در این کتاب مخلوطی از واژه های دم ذهن، دور از ذهن و مهجور بوده است. به نظر من آوردن برخی از واژگان برای در
 امان ماندن آنها و زدودن زنگار و پیرایه ی زمان از چهره ی آن ها است و تعمدی از سوی نویسنده برای پاسداری و انتقال بین نسلی بوده است!
از این دست واژگان می توان به کپوک سر ( جمجمه)، سردرخته( توت)، تیغار( جلو و پیش و مقابل) ، نُشوک( نفوس بد زدن)، پُغ گایی( کیک یزدی/ کیک فنجانی)، گُل مرگ ( زخم بستر)، داهول( گپ و گفت و صحبت از هر دری) گوُگ ( لگن خاصره)، گازی پَمپُتوسک( نوعی بازی که گودال می کنند و با ریختن پوشال و خاشاک منتظر افتادن کسی در گودال می مانند! ) و … اشاره کرد.
اشاره به لغاتی چون اودکلن جیکا، شلوار رانگلر و جیمه ی منتیگُل ( پیرهن مونتاگ) و … برخی از داستان های مذنبی نشان دهنده دور گذار جامعه ی سنتی به جامعه ای مدرن است. جامعه ای در آستانه استخوان  ترکاندن، جامعه ای آن زمان بندرعباس تحت تاثیر فضای جدید و جامعه ای مصرف زده با طیف وسیع روستا زادگانی که فضای شهری و مناسبت های شهری هنوز برایش نا آشنا بود و برای شهری شدن عجله داشتند، جامعه ای پیشا صنعتی محسوب می شد. روستا زادگان به هر مظهری از شهریت تن در می دادند، این سمبل شهریت گاه کفش کلارک، شلوار جین، لی، ادوکلن بروت و آزورو و …‌بود، و برای روستازادگان شهری جاذبه داشت.
قصه های مذنبی پر از داستان های اسطوره ای، کنایات، ضرب المثل ها و اصطلاحات بندری است که فقط یک بندری زبان می تواند درک کند و به کُنه آن پی ببرد. برخی از اصطلاحات را من باب آشنایی خوانندگان کمتر آشنا به این مباحث می آورم؛ در داستان هیش فاتک علیرغم مخالفت مشی سکینه با ازدواج دلا و فاتک دو دلداده فرار می کنند، داستان تا اینجا منطقی و رئال پیش می رود، اما پس از جستجو خالو ممد، کل کاسوم، فضه و سکینه ناگاه مشی سکینه فاتک و دلا را در ساحل بندر می بیند، مشی سکینه فاتک را در ساحل بندرعباس می شناسد و در صدد تنبیه فاتک و دلا است که داستان از روال منطقی و رئالیستی اش خارج می شود و وارمی ( نهنگی) آن دو را می بلعد و داستان فرا واقعی و سورئال می شود. آن وارم اسطوره نام آشنای جنوب داماهی است. داماهی ناجی عشاق است و در داستان های محلی و بومی ساحل نشینان و جزیره نشینان به آن فراوان اشارت شده است. داماهی دو دلداده را در ساحل قشم از دهان خارج می کند و با جواهراتی که به آنان هدیه می دهد دلا و فاتک می توانند زندگی خود را آغاز کنند و پس از پشیمانی مشی سکینه دوباره داستان در روالی رئالیستی می افتد!
در داستان خالو ممد و خوراک مفتی، نویسنده از اصطلاح “چه کل چه تیله” استفاده می کند، این اصطلاح از اصطلاحات تیله بازی است و زمانی گفته می شود، که بازیکن قصد کند با یک تیر دو نشان بزند، به زبان می آورد.
در گنج بی بی از اژدهایی مشی سکینه  صحبت به میان می آورد  که بر روی گنج بی بی خوابیده و از آن مراقبت می کند!
در قصه و داستان زدهای ایرانی ترس اژدها که بر آبراهی خفته و جلو آب را گرفته یا بر گنجی خوابیده است از زنان نترس، بد زبان و پاچه ورمالیده است، با یک نگاه و تشر مشی سکینه اژدها از روی گنج کنار می رود!
استفاده از زبان زد “حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی” در داستان مارک وینز و خوراک بندری دیگر نمونه ی استفاده مذنبی از ظرفیت های زبانی مردم عامه است و هر فارسی زبانی بر این اصطلاح واقف است.
تماشا گرم کردن دیگر زبان زد بندری به معنای رونق دادن به امری است.‌ خواه این امر عروسی یا همان هیش یا مجالس دیگر باشد، به نحوی که همگان سرگرم و محظوظ شوند. (داستان مشی سکینه و کاندیداتوری شورای شهر)
یا ضرب المثل “جُره ی پای نقاره” کنایه از این است من هیچ کاره ام و اگر صدایی و توانایی دارم به سبب دیگری است.( جُره آلتی موسیقایی است که همراه نقاره نواخته می شود و صدایی کوچکی دارد و به واسطه ی نقاره هویت می یابد)‌ و منظور آن است که هویت من وابسته و منوط به عملکرد شخص والا تری است (داستان مشی سکینه و کاندیداتوری شورای شهر)
مث لاش بهزاد زبان زد دیگری از این خطه است که مذنبی با تبحر  در یکی از داستان هایش( مشی سکینه و دختون فرانسوی) به کار برده است. و کنایه از کسی است که در گوشه ای افتاده و دست به سیاه و سفید از فرط بی عاری نمی زد!
مذنبی با احاطه به فرهنگ بندرعباس از معادل ضرب المثل های بندرعباسی به جای ضرب المثل شنیده شده فارسی استفاده می کند. به جای اینکه بنویسد مثل بادنجان بم آفت ندارد از اصطلاح مث بازنجون سرگاشون استفاده می کند. سرگاشان دهی در نزدیکی شمیل، نیان و گیشان است که بادنجان هایش معروف به بی آفتی و در اندازه  نیز بزرگ تر از سایر بادنجان های دیگر مناطق هرمزگان می شوند.
عباس رفیعی – پژوهشگر فرهنگ عامه و روزنامه نگار

FOLLOW PAGE JOIN CHANNEL