کمال رئوفی
پس از گپ و گفتی مختصر گفتم مایلی کمی راجع به موسیقی صحبت کنیم ؟
بله ، با کمال میل
چطور شد که فکر تشکیل گروه یار افتادین ؟ سالها بود که در سر داشتیم چندین بار هم با بچه های دیگه شروع کردیم ولی نتیجه ای نداد فکر کنم کم کم داشت به یه آرزو تبدیل می شد .
چرا آرزو مگه تشکیل یه گروه کاری داره ؟
بله به ندرت پیش میاد چند نفر با هم بتونن مچ بشن
میشه بهتر توضیح بدی؟
بله یه گروه باید هدفمند باشه و اون هدف باید هدف ارزشمندی باشه و بعد ازون میمونه تفافق و تداوم و مشترکاتی که بچه ها با هم باید داشته باشن
مثل چه چیزایی ؟
اولیش هدف و بعدش جدیت ، سلیقه ، نگرش ، سبک ، تعهد ، اخلاق ، انظباط ، رفتار و تربیت ، فرهنگ ، گروه سنی ، و اینجور چیزها .
چطور همدیگه رو پیدا کردین ؟
بر میگرده به حدود 18 سال پیش زمانی که با برادر بزرگشون مازیار کلاس استاد فرشید رمیزی پور میرفتیم پیانو یاد میگرفتیم ، از همون روزا هوش و نبوغ دو برادرکوچکترش اسفندیار و بهمنیار شدیدا منو جذب کرده بود تا حالا که با هم شروع کردیم
میشه بیشتر بگی ؟
هردوشون فهمیده ، مودب ، با ظرفیت ، باهوش ، پرشور ، علاقمند و انتقاد پذیرن و صدای جذاب و زیبایی دارن و تا حد زیادی به سبک های رایج موسیقی واقفن .
هدفتون چیه ؟
میشه گفت ایجاد نوعی ترغیب و توجهی دوباره به موسیقی پاپ مربوط به 4 دهه قبل و زمینه هایی واسه ایجاد حرکت و حرارتی دوباره موسیقی پاپ مون
بیشتر بگو؟
در ابتدا یادآوری ، بازسازی و اجرای کارهای فراموش شده اون هم در کمال ارادت ، ادب ، احترام ، امانت داری و تقدیم به نسل حاضر و بعد ، معرفی و بزرگداشت افرادی که در اون زمان شاهکارها کردن ولی مورد کم لطفی و بی توجهی قرار گرفتن و خشکیدن و زود فراموش شدن !
میشه نام ببری ؟
بله در صدر همه زنده یاد ابراهیم منصفی اسطوره شعر و ادب بومی و دیگه شادروان حسن کرمی و اساتیدی مثل مهندس علی آقا علوی که نوازندگیش بسیار فراتر از زمونش بود ، استاد مسعود پاکدامن که تاثیر گذاری و خدمتش بر کسی پوشیده نیست ، حسام الدین نقوی ، شادروان احمد قاسم زاده ، شادروان عبدی بلوچی ، حسین قدسی نژاد ، شادروان رضا روزه خوان ، شهریار نصیری ، مهندس جلال الهیاری ، ابراهیم شهدوستی ، شادروان جمشید شاه ایلی ، شادروان عقیل خواجه نژاد ، شادروان صالح سنگ بر و خیلی ها که الان دیگه بیشتر حضور ذهن ندارم .
از چه منابعی کمک میگیرین؟
ترانه های زیادی از بچگی یادم مونده بعلاوه شاهکارهایی از گروه لیوای مربوط به قبل از 57، همچنین منابع زیاد و دست نخورده ای از آقای منصفی که آقای حسام الدین نقوی امانت داری و نگهداری می کنه و اگه صلاح بدونه ازشون می گیریم .
از شما قدیمی تر هم هستن چرا شما این ادعا رو میکنین ؟
شاید اونا شرایطشو نداشته یا ندارن .
آیا پیشکسوتای حاضر شماها رو قبول دارن ؟ اکثرا بله ولی چندتایی هم نه.
چرا؟
راستش خودشون هم نمیدونن چرا ! شاید هم این اعتماد بعدا حاصل بشه
گفتی موسیقی پاپ استان ، برای موسیقی استان های دیگه هم برنامه ای دارین ؟
نه حتی فکرش هم نیستیم
چرا ؟
چونکه سررشته ای نداریم ، کار بسیار حساس و ظریفیه هر کاری حس خاص خودشو میخواد
اگه سعی کنین چی؟
اگر واردش بشیم بجز تخریب و تباهی چیزی ببار نمیاد و مورد تمسخر و شاید هم لعنت واقع بشیم ، پس اونها باشن واسه هنرمندای بومی خودشون شاید اونا هم گستاخی هاشونو کنار بزارن و بیخیال کارهای ما بشن .
کارهای گذشته با کارهای امروز چه فرقی دارن؟
از دل می اومد و به دل می نشست . اگر چه امکانات و ادوات آنچنانیی هم نبود .
خوب چرا فراموش شدن ؟
یکی از دلیلاش کم لطفی و قدرنشناسی ما و امثال ما بود اما دلایل خیلی زیادی داره .
چه دلایلی ؟
بحثش مفصله و طولانی لطفا بیخیالش بشین
مگه موسیقی امروز چه مشکلی داره ؟
اگه بشه گفت موسیقی اکثرا شدن یه سری گام های تکراری ، قابل حدس ، کسل کننده ، بی معنی و فاقد هر گونه فکر و احساس و شدن اکثرا آه و ناله و گریه و زاری و خواهش و التماسه که با یه مشت ساز و ریتم و تکنولوژی یه آب و رنگ مصنوعیی بهش دادن و فوری هم فراموش میشن
فکر می کنی ازتون استقبال بشه ؟
نمی دونم . اگه بشه که چه بهتر، تشویق میشیم بیشتر کار کنیم ، اگه هم نشد بزور نمیشه قالبش کرد.
به نظرات مردم هم اهمیت می دین ؟
حتما
استقبال مردم براتون چقدر اهمیت داره ؟
خیلی زیاد بخصوص استقبالی که توام با عمق و درک و فهم باشه
اگر موفق نشدین چی ؟
سعی مونو می کنیم اگه هم نشد امیدواریم بعدی ها بتونن
اگه کسی کارتونو نپذیره آیا سبک و سیاقشو هم تغییر میدین ؟
مطمینا هر کاری مخاطبای خودشو داره فقط خدا کنه مخاطبای خوبی داشته باشیم
ولی نه به هیچ وجه ، موسیقی باید با روحیات و باورهامون عجین بشه وگرنه ادامش آزاردهنده و ناممکنه.
کنسرت هم تو برنامتون هست ؟
بله اگه خدا بخواد اولیش خیریست و واسه انجمن حمایت از کودکان مبتلا به سرطانه .
خودت هم جزو نوازنده ها هستی ؟
نه
چرا ؟
وقتی نوازنده بهتری داریم دیگه ضرورتی نداره
گفتین بازخوانی کارهای گذشته پس نقش شما چیه ؟
همه کارها صرفا به گذشته اختصاص نداره ولی اولویت اول تا سوم ما کارهای قدیمیه .
فکر میکنین همه بتونن این جور کارها رو انجام بدن ؟
این کارها ، نیاز به شناخت دقیق فرهنگ و ادبیات بومی ، گویش ، دور اندیشی ، پختگی ، دقت ، مهارت ، عشق و علاقه ، هوش ، فراست ، تعهد و مانند این ها داره اگه داشته باشن بله ممکنه .
فکر میکنین شماها دارین ؟
امیدواریم . خیلی هاشو بله بچه های ما دارن .
میشه بهتر توضیح بدی؟
بله مثل اینه که مرمت و بازسازی یه بنای گرانبهای تاریخی رو بجایی که به یه اکیپ متعهد و ماهر و عاشق و منسجم باستان شناس بسپرن یهو بدنش به یه پیمونکار و چندتا کارگر ساختمونی خوب دیگه نتیجش معلومه چی میشه.!
خوب چی میشه؟
میشه وضعیتی که دارین می بینین .
هر کی اومده جلو ابرو رو درست کنه جفت چشا رو کور کرده آخه مگه میشه کارای به این حساسی رو اینقد ساده گرفت ،!
فکر میکنی با چه مشکلاتی مواجه می شین ؟ احتمالا تا مدتی نا آشنایی عموم مردم
فکر میکنین مردم این کارهاتون رو بپسندن ؟ بله فقط کمی زمان میبره . گفتم که کارهای ما نیستن میشه گفت اینا گنجینه های بومی استانن .
مطمئنی که می پذیرن ؟
بله یه زمانی مردم به این موسیقی می بالیدن و شاید به این دلیله که حدود 4 دهه نشنیدنش فراموشش کردن .
کارها چه فرمی اند ؟
هم سنگین و هم ریتمیک و شاد .
فکر می کنی کارهاتون چه تاثیر و پیامد هایی رو داره؟
احتمال میدم که سه تغییر رخ بده اول اینکه مردم به کارهای عمیق تر رو بیارن و دوم بعضی از گروه ها از سرگردونی در بیان و هدفمندتر کار کنن شاید که موسیقی ما جونی دوباره بگیره و از اینهمه سردی و بیروحی در بیاد و سوم کسایی که این کارها رو موسیقی گمشدشون میدونن استقبال کنن .
پیام یا توصیه خاصی هم به نوازنده های شهرمون داری ؟
خواهشم اینه با همدیگه همکاری کنن .
شما بارها گفتی هدفتون احیای کارهای قدیمیه بخصوص کارهای آقای منصفی درسته؟
بله.
کارهای منصفی اکثرا ساده و یکنواخت و غمگینه ولی آهنگایی که توی اتاق تمرینتون میزدین خیلی سرزنده و شاد بودن و هیچ تشابهی بینشون نیست واسه اینهمه تناقض و تضاد چه توضیحی داری؟
آها، لطفا خوب دقت کنین ، پیامی که آقای منصفی داشتن تصور یه زندگی شاد و زیبا ، خوش و با برکت و توام با سلامتی و خوشبختی ، بشاشیت و سرزندگی ، مساوات و عدالت ، عدم تبعیض و اختلافات طبقاتی و قومی و نژادی و در نهایت، اخلاق و تعالی انسان و امثال اینها بود و بهمین علته که بارها از کلمات قشنگی مثل بهار ، گل ، ترانه ، ایسین ، نوروز ، بارون ، مهتاب ، شکوفه ، جوانی ، رفتن خزان زرد و از راه رسیدن بهار و شروع یک زندگی زیبا و سراسر نشاط و در نهایت عباراتی همچون وحدت وجودی و عبور از عالم جسم و منیت و رسیدن به حد اعلای انسانیت و بالاتر از اینها که با بیان ساده ای مثل خالی شدن نی از استخوان جهت نیل به دلبر جان جانی و امثال اینها استفاده و مکرر از بزرگانی چون سلیمان ، حلاج ، مولانا، حافظ و مانی و … اسم بردن ولی متاسفانه بعضی آقایان از روی اندکی کج فهمی بنا به سلیقه و خواست خودشون آقای منصفی رو جوری دیگه معنی کردن و در واقع بعد بشاش و شوخ و سرزنده و شاد درون ایشونو ندیدن و بر عکس پریشونحالی و افسردگی و فرسودگی و لاغری و زردی و ابتلا به بیماری ظاهرشون رو دیدن و از همونجا به بیراهه رفتن و بیکاری ، بی عاری ، سرباری و بی مسیولیتی رو انتخاب کردن و خودشونو تا آخر عمر توی تخیل و توهم تنگ و تاریک و سیاه و دود آلود حبس کردن و بعضیشون هم که کمی سر و صورتشون سفید شده دریغ از ذره ای نور و معرفت فورا به اصطلاح عارف شدن و تاسف بیشتر اینکه خیلی ها رو هم با خودشون تو همین منجلاب کشونده و میکشونن . در صورتی که آقای منصفی با تمام این موارد شدیدا مخالف بود ، بفرمایش جناب مولوی هر کسی از ظن خود شد یار من .
شما خیلی زود قضاوت نمی کنین؟
نه ، این حاصل سالها توجهه ، حالا که به اینجا رسید بزارین خاطره ای رو براتون تعریف کنم ، ده پونزده سال پیش چند تا از آهنگای ایشون رو برا اولین بار با ریتم و ادوات و لهجه ها و تکنیک های جدید تنظیم کردم و حتی فرم خوندنشونو هم کمی عوض کردم ولی بشدت با مخالفت و تمسخر خیلی ها روبرو شدم و این وضعیت ادامه داشت و هیچکسی هم موافق این جور کارها نبود تا اینکه یروز آهنگ مه ناشناسوم و حالا وقتین رو با امکانات ساده اونروزا به اتفاق دایی بنده استاد مسعود پاکدامن ضبط کردیم و رفتیم خونه اون آقای منصفی از قضا آقای حسن کرمی هم اونجا بودن در کمال تعجب وقتی که آقای منصفی کارها رو شنید شاد شد و قطراتی اشک از چشماش سرازیر شد و گفت من میخواستم اینجوری اجرا بشه ولی نمیدونستم که چجوری بهتون بگم ولی آقای کرمی چندان از این تغییرات راضی نبود.
و خاطره بعدی اینکه باتفاق آقای غلام کمالی (نوازنده گیتار لید و بیس) توی اولین مراسم سالگرد آقای منصفی توی سالن هلال احمر از یکی از پسرخاله هاشون شنیدیم که روزای آخر عمرش چندین بار گفته بود که فقط کمال (خود من) و حسین (گردین) فهمیدن کارهای منو چجور تنظیم کنن .
اینایی که گفتم واسه خودستایی نیست صرفا واسه اثبات مطلبه دیگه با خودتون
بفرمایش جناب مولوی ؛ باقی این گفته آید بی زبان در دل آنکس که دارد نور جان.
شاید اگه ماها این مطالب رو زودتر میگرفتیم اقشار و افکار بیشتری مخاطب کارهای ابرام بودن و این گنجینه بکر و نادر و بینظیر بیشتر برای افراد شکست خورده و منزوی و تارک دنیا تجویز نمی شد .